خورشت قورمه سبزی ؛ ممکنه کسی این غذا رو دوست نداشته باشه؟
خورشت قورمه سبزی و گل سر سبد شدن
من نمیدونم تو دنیا چندین نفر وجود دارن که خورشت قورمه سبزی دوست دارن، نمیدونم چند نفر عاشق خورشت قورمه سبزی هستند و نمیدونم چند نفر از قورمه سبزی به عنوان یه وسیله برای اینکه نشون بدن چه کدبانویی هستن و تو آشپزی کردن حسابی دل ببرن استفاده میکنن. و اصلاً نمیتونم تصور کنم چرا بعضیها از این غذا که باعث امر خیر میشه اجتناب میکنند.
عزیزای من کوفت نیست که…. باعثِ گشایش در امورتون میشه. دل بدید به این غذا لطفاً. حالا اگه میپرسید چرا؟!
براتون مفصل میگم.
برای خوندن یادداشتهای دیگه توی زمینه آشپزی اینجا کلیک کنید.
سفری زنانه با مهمانی ناخوانده
من با مامانم و چند تا از دوستاش تصمیم گرفتیم بریم طالقان، آب و هوای اونجا هم طوری هست که فقط آدم دلش میخواد غذا بخوره و بخوره چون سیری در کار نیست.
من چون تنها دختر جوون تو این سفر بودم و دوستای مامانم حسابی منو زیر نظر داشتن و از مامانم شنیده بودن که من تو خونه آشپزی میکنم، همگی یک گروه سرود تشکیل دادن و یک صدا گفتن که درست کردن غذا تو این سفر با هدیه جونه.
برای اینکه سرم شیره بمالن یه جون و عزیزم میگفتن و منم حسابی از این رو به اون رو میشدم و چنان رخ آشپز میگرفتم که سامان گلریز اینطوری نبوده تا حالا.
ترجمه چشم و ابروی مادر در حین پخت
هر از گاهی با مامانم در ارتباط بودم، حرفی نهها، چشمی. اگه چشماش به چپ میرفتن، میفهمیدم اوضاع پسِ معرکهس. اگه بالا میرفت یعنی نباید فلان کارو میکردم، اگر به راست میرفت یعنی دست بجونبون و اگر جفت چشماش پایین میومد یعنی شیرم حلالت دخترم. البته خیلی دیر جفت چشماش پایین میاومد.
خلاصه که من یه بسته سبزی قورمه دستم گرفته بودم و میخواستم با درست کردن خورشت قورمه سبزی شاهکار آشپزیمو رو کنم جلوی خانومهایی که داشتن از دوره همی زنونهی ماه پیش حرف میزدن و از سس زیاد سالاد الویه ناهید جون ایراد میگرفتن.
لعنت فرستادنِ به بوی پیاز زیر لب
به دستام دستور دادم جوری پیازا رو خورد کنن که از یه دستی پیازا، همهی خانومها یاد شعر «صد دانه یاقوت» بیفتن که با نظم و ترتیب یک جا نشسته بودن. این بار این هنر دستِ من بود که نظم میداد ولی دلیل نمیشد زیر لب لعنتمو نفرستم به بوی این عزیز.
خلاصه چشمها خیره شده بودند به سرعتِ دستام که موقع آشپزی داشتن هنرنمایی میکردن و صدای ماشالای خانوما و لبخند ریز و ملیح مامانم بدجور منو ترغیب میکرد.
خورشت قورمه سبزی باید از شب تا صبح بیدار باشه
به همهی خانوما گفتم که فعلاً این ساندویچ مرغی که داریم رو برای شام بخوریم، قورمه سبزی بمونه برای نهار. خوشبختانه بعد از یه لبخند ساده قبول کردند و مامانم که مکمل من بود از دور گفت: «هدیه عادتشه قورمه سبزی رو از شب قبل بار بذاره» و یهو میترا جون گفت: «وا هدیه جون! تو مثل مامان بزرگ من شدی، اونم همین کارو میکرد.» و منم گفتم: «بالاخره ما هرچی داریم از بزرگترامون و قدیمیا داریم» و بعد از نگاه عاقل اندر سفیه مامانم و بله و باریکلای خانوما خوب میونداری کردم.
ماه گرفتگی درون قابلمه خورشت قورمه سبزی
از نظر من قابلمه خورشت قورمه سبزی باید روش به آسمون باشه و ستارهها رو ببینه و بجوشه، انقدر خیره بشه به آسمون که روغنش دربیاد و عکس ماه تو قابلمه به حالتِ آبرنگی بیفته که انگار ماه گرفته.
سالاد شیرازی یار همیشگی خورشت قورمه سبزیست
نزدیکهای ظهر شده بود و قورمه سبزیم که حسابی شب زندهداری کرده بود با آسمون طالقان جا افتاده بود. حالا نوبت سالاد بود اما گوجه نداشتیم و من گفتم امان از خونهداری یکی میخری دوتا نداری و میخواستم برم بخرم اما مغازه به خونمون خیلی دور بود که نسرین جون گفت: «ناراحت نباش! امیر پسرم داره میاد و بهش میگم گوجه بگیره». و من حسابی ذوق کردم به خاطر گوجه و زود شروع کردم به نگینی خورد کردن خیارا. مریم جون گفت: «چطور شد امیر میخواد بیاد اینجا؟» و نسرین خانومم گفت: «آخه میخوایم از اینجا بریم کرج خونه مادر شوهرم واسه همین امیر میاد دنبالم» و مریم جون گفت: «پس مهمون ناخونده داریم».و بعد از تماس نسرین جون، چند دقیقه بعد مهمونمون با یک کیلو گوجه فرنگی وارد شد.
خورشت قورمه سبزی خانهاش در بشقاب گل سرخی ست
خورشت قورمه سبزی رو کشیدم تو بشقاب تو گود گل سرخی. اصلاً این سرویس بشقاب گل سرخی یه عطری میده به غذا و خلاصه زعفرون رو ریختم رو برنج و صدای به به و چه چه خانومای بلبل زبون بلند شده بود. مامانم که حواسش به همه چیز بود گفت: «آبغوره تو بالکن داریم با نعنا خشک بریز رو سالاد» و من گفتم «چشم» و سالادی رو که با ابعاد هندسی درست کرده بودمو بردم سر سفره و مهمونای گل تا غذا رو خوردن به مامانم گفتن : «دیگه وقتشه». و من به یاد دخترای قدیم یه لبخند زدمو و گوشهی قالی رو نگاه کردم.
خورشت قورمه سبزی کار خودش را میکند.
برای خواندن یادداشت های دیگر از هدیه نعمتی زاده اینجا را کلیک کنید.
برای خوندن یادداشتهای دیگه در مورد آشپزی ، اینجا رو بخونید.
لطفاً به این یادداشت امتیاز بدهید.