دستیار دندانپزشک بودن کاری جذاب و در عین حال سخت و پر استرس!

614

نخند مسواک گرون می‌شه!

دوست دارم در مورد شغلم که دستیار دندانپزشکیه براتون مفصل صحبت کنم با اینکه می‌دونم خیلی از شماها از کارای دندانپزشکی بدتون میاد و می‌ترسید ولی خب شنیدن داستان دستیار دندانپزشک شدن من خالی از لطف نیست.

برای خوندن یادداشت‌های دیگه توی این زمینه به صفحه مشاغل مراجعه کنید.

دانشجویی و هزارتا دردسر

خب منم مثل باقی همکلاسی‌های هم دوره‌ی خودم، سال نود فکر می‌کردم تا پام برسه به دانشگاه و ۴ واحد پاس کنم پنجاه درصد راه رو رفتم و می‌تونم برم سرکار ولی زهی خیال باطل. کار کجا بود! ولی پیداش کردم، از طریق یه آگهی که چسبیده بود به یه درخت، نوشته بود به صورت پاره وقت به یک دستیار دندانپزشک خانوم نیازمندیم. این کلمه‌ی پاره وقت برای دانشجوها مثل یه برگ برنده می‌مونه تا می‌بینند یا می‌شنوند سریع برای خودشون برنامه‌ریزی می‌کنند و میگن توی این روزها می‌ریم دانشگاه و باقی روز هم سرکار.

آخر ماه هم حقوق و خرید لباس و رفتن به یه کافه دنج و اسپرسو و کیک و …. خلاصه رویاهای شیرینی می‌بافند و می‌بافتم که رسیدم پیش کارفرما که بعد از اینکه فهمید من فیزیک می‌خونم، گفت: «فیزیک کجا؟ دستیاری کجا؟!» منم گفتم: «دانشجو هستم و خرج دانشگاه آزاد بالاست و می‌خوام کار کنم و مستقل باشم.» گفت: «مطمئنی می‌تونی هم درس بخونی هم کار کنی؟!» منم بدون اجازه از بزرگترها گفتم: «بلهههههه!!!!» و کارفرمای محترمم گفت:«باید کلاسای آموزشی رو بیای. اگر دکتر راضی بود، می‌تونی کارت رو شروع کنی و خلاصه بماند چقدر دعا کردم  آقای دکتر از کار من خوشش بیاد.»

دو‌چشم قرض کردم

دستیار دندانپزشک ، دندانپزشکی

روز اول که رفتم برای آموزش، برام در مورد موادهایی که باید مخلوط می‌کردم و اسم وسایل‌ها گفتند. اسم وسایل‌ها جوری سخت بود که فکر می‌کردم دارم زبان اسپانیایی یاد می‌گیرم. آناتومی دندون‌ها هم اضافه شد که من دیگه رد داده بودم. هنوز تو اسم‌ها داشتم تِ تِ پِ تِ می‌زدم که اقای دکتر گفت: «مواد اینجا حکم طلا داره، حواست باشه!» و خلاصه استرس اینکه خدایی نکرده دست و پا چلفتی بازی درآرم و تو مصرف مواد زیاده‌روی کنم تو دلم افتاد.

اینا اولاش بود و منِ ساده فکر می‌کردم کنار دکتر رو صندلی می‌شینم، که دیدم تنها جایی که با خیال راحت می‌تونم بشنیم همون صندلی دانشگاه و چرت مرغوبش هست. فهمیدم کنار دکتر باید وایسم و منی که تحمل ایستادن زیاد رو نداشتم، فهمیدم کار سختی در پیش دارم و باید مثل آچار فرانسه برای دکتر باشم .خلاصه کشش ندم براتون که آقای دکتر از کار من با ارفاق خوشش اومد و گفت: «ازت می‌خوام جدی کار کنی.» نمی‌دونم چیکار کرده بودم که این حرف رو زد!

دکتر لطفا فارسی صحبت کن!

نمی‌دونم چرا دکتر فکر می‌کرد من اسم تمام وسایل‌ها رو حفظم و با لهجه ی آمریکایی از من وسیله می‌خواست. ولی من زبان مادریم فارسی بود و نمی‌تونستیم با هم ارتباط برقرار کنیم. من مثل آدمی شده بوده که کسی رو به قیافه می‌شناسه نه به اسم. وسط کار به دکتر به جای پنس می‌گفتم همون اَنبُر رو می‌خواید و دکتر مثل سوزن بالا و پایین می‌پرید و می‌گفت: «خانووووم پَنس!!!» یا وقتی یه بار بهم گفت چراغو تنظیم کن، من با اعتماد به نفس گفتم آخه مهتابی که تنظیمات نداره و خندیدم و دکتر گفت: «ولی خودت باید بری تو تنظیمات کارخانه» و لبخندم خشک شد.

خب اگر براتون بخوام از سوتی‌هام بگم تبدیل می‌شه به یه دفتر ۴۰ برگ. اما اینو می‌خوام بگم دکتر جوری به من دوباره آموزش داد که نگفته براش وسایل‌ها رو می‌بردم و تازه فهمیدم چی به چی هست.

دکتر به ‌دست من سوخت

یادمه وسط عصب کشی بودیم و دکتر از من خواست که فندک رو روشن کنم تا وسیله‌ی مخصوص رو گرم کنه. منم تو فکر امتحان فردام بودم و دعا دعا می‌کردم کار مریض زودتر تموم شه و رُخ بچه درسخونا رو بگیرمو بگم امتحان سختی دارم تا بتونم زودتر از مطب بیام بیرون، که عوض اینکه فندک روی وسیله بگیرم، روی دست دکتر گرفتم و دستکشش سوخت و  دستش رو سوزوند و صدای دادش هم منو ترسوند هم مریضو.

من هم خندم گرفته بود از صدای آخ دکتر، هم دو بال پرواز می‌خواستم برای فرار از موقعیت. دکتر که خون جلوی چشاشو گرفته بود گفت: «خانوم معلوم هست حواست کجاست؟!»

مریضی هم که زیر دست دکتر خوابیده بود گفت: «به جایی که باید باشه» و منم فقط کنایه مریض رو کم داشتم. چون خیلی لوسم تو چشمام اشک جمع شد و دکتر وقتی دید گفت: «پانسمانو بده تا تعداد زخمی‌ها بیشتر نشده!»

اون لحظه‌ها انقدر حس بد داشتم که میخواستم قید کار دستیار دندانپزشک بودنو بزنم. اما نشد، باید صبور می‌بودم و خودمو به چالش می‌کشیدم حتی اگر به قیمت سوختن دست دکتر تموم می‌شد چون می‌خواستم از جیب نخورمو کار کنم.

دستیار دندانپزشک ، دندانپزشکی

آبم است و گاوم است نوبت آسیابم است

تا دیدم تو کار دستیار دندانپزشک بودن ماهر شدم، علاقمند شدم به کارهای دندونسازی. کار دندونسازی اینجوری هست که بعد از چند تا قالب گرفتن از مریض، شروع می‌کنند به چیدن دندون مصنوعی روی قالب به صورت مرتب و مثل فرم فک بیمار. بعد از یه آموزش کوتاه اومدم یه دست دندون مصنوعی بچینم که انقدر نامرتب چیندم که دکتر گفت: «خانوم این دندون مصنوعی نیاز به ارتودنسی داره» و منم با یه لبخند از صحنه مورد نظر دورشدم.

شاید فکر کنید با این سوتی‌ها و‌سختی‌ها من کارم رو عوض کردم اما نه. عین ۹ ترم دانشگاه رو رفتم سرکار و هر وقت نمره‌م پایین می‌شد یه باد تو غبغب می‌نداختم و به اساتید محترم می‌گفتم: «شرمنده من می‌رم سرکار» و سیر داغشم زیاد می‌کردم تا خودمو مظلوم نشون بدم. دانشجوها می‌دونن چی میگم، البته دانشجوهای شاغل. خلاصه بعضی اساتید قبول می‌کردند و بعضی دیگه می‌گفتند حالا یه بار دیگه درسو بردار شاید به کارت لطمه نخوره و روی من رو کم می‌کردند.

لذتی که در کار دانشجویی هست در درس خواندن در دانشگاه نیست

دستیار دندانپزشک بودن انقدر تو روابطم و‌ تجربیاتم اثر گذاشته بود که دیگه نیوتون و سایر دانشمندا رو از همه مهمتر انتگرال رو فراموش کرده بودم . انقدر فراموش کردم که ناگهان یادم افتاد ترم ۱۱ هستم و هنوز معادلات رو پاس نکردم.

یادم میاد با سلام و صلوات و با یه ده قشنگ از استاد که برام از صد تا بیست بالاتر بود درسم رو تموم کردم و با افتخار و فراغ بال رفتم سراغ کاری که دوستش داشتم. کاری که درسته وقتی خون می‌دیدم فشارم می‌افتاد اما تونستم غلبه کنم به ترس‌هام، تونستم نگرانی و استرس رو از بیمارها کم کنم حتی با یه لمس دست و یه حرف آرامبخش مثبت.

من فارغ التحصیل ممتاز این رشته (دستیار دندانپزشک) شدم و اینو وقتی فهمیدم که دکتر بهم گفت: «دست مریضاد! الحق که خون دل‌هایی که من خوردم جواب داد.» و من اون روز خوشحال‌ترین و مستقل‌ترین دختر دنیا بودم و هستم.

نتیجه ی داستان

کار سخت هست ولی آدم سختر از کار هست و فقط کافیه بخوای. کار عار نیست ولی نالیدن عاره. مخصوصاً وقتی این همه کار هست. تا می‌تونید سرکار سوتی بدید، بعدش وقتی یادش بیفتید انقدر می‌خندید که غماتون از یادتون می‌ره. اما من چون بچه پرو بودم، تو همون لحظه می‌خندیدم و همون لحظه هم غمو می‌کاشتم رو دلم.

یادتون باشه پول به راحتی برای قشر دانشجو در نمیاد پس باید زحمت بکشید و درس به راحتی با کار پاس نمیشود حتی اگه خیلی خیلی باهوش باشید و با استاد صمیمی باشید.

چند  نصیحت دوستانه برای کسانی که به دندانپزشکی می‌آیند

دستیار دندانپزشک ، دندانپزشکی

  • به دکتر خودتون کاملا اعتماد داشته باشید! چون وقتی شک داشته باشید قطعا کارتون خراب میشه.
  • خانوم‌های عزیز! لطفا رژ لب نزنید چون علاوه بر اینکه دستکش دکتر کثیف می‌شه، ممکنه برای ترمیم‌های زییاییتون رنگ رژ پَس بده به دندون و به جای یه دندون سفید خوشگل یه دندون صورتی عروسکی داشته باشید.
  • وقتی میاید دندان ‌پزشکی و نیازی به همراه ندارید، خانوادگی نیاید چون ممکنه مطب فضای کافی نداشته باشه!
  • یادتون باشه دکتر یک طوطی سخنگو نیست که یک حرف رو تکرار کنه و بگه اصلاً درد نداره، دکتر مثل یه دوست فقط می‌تونه درکتون کنه و کارشو انجام بده.
  • سیگار نکشید وقتی باید برید دندانپزشکی. پزشک که حس بویاییش از بین نمی‌ره و اذیت می‌شه وقتی باید یه زمان طولانی رو دندوناتون کار کنه. در ضمن از خوردن سیر و‌ پیاز هم جداً خودداری کنید.
  • دندون پزشکی مثل مرکز روانشناسی نیست که سر یه زمان خاص تموم شه. ممکنه به خاطر شرایط بیمار این پروسه طول بکشه پس صبور باشید.
  • و یادتون باشه قبل از اینکه دندانپزشک به حساب دندوناتون برسه، خودتون با مسواک زدن مناسب و به موقع به حساب دندوناتون برسید تا شاید از شر دندون درد خلاص شید.

و در آخر

حالا لبخند بزنید حتی اگر دندوناتون لمینیت یخچالی نیست.

 

برای خوندن یادداشت‌های دیگه از هدیه نعمتی کلیک کنید.

 

به این مطلب امتیاز دهید

دستیار دندانپزشک بودن کاری جذاب و در عین حال سخت و پر استرس!
5 (100%) 3 votes