کتاب طاعون ؛ مردم شهر برای مقابله با طاعون چه میکنند؟
معرفی کتاب طاعون اثری قابل تأمل از آلبر کامو
کتاب طاعون ، رمانی است نوشتهٔ آلبر کامو که در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید. رمان از ردهٔ آثار اگزیستانسیالیستی شمرده میشود.
آلبر کامو در سال ۱۹۱۳ از پدری الجزایری و مادری اسپانیایی به دنیا آمد و سراسر کودکی خود را با مادرش در یک محله فقیرنشین الجزیره به طی کرد. پدرش در سال ۱۹۱۴ در جنگ جهانی اول کشته شد. مادر کامو در زندگیاش نقش پررنگی داشت و اهمیت جایگاه مادر در کتابهای او نیز مشخص است.
چطور شد که کتاب طاعون را خواندم؟
مدتها بود که تصمیم داشتم کتاب طاعون را بخوانم؛ کتاب هدیهی یکی از دوستانم به مناسبت تولدم بود، در ایام قرنطینه بخاطر بیماری کوید ۱۹ تکههایی از کتاب را در استوری بعضی از دوستان میدیدم و متوجه شباهت کلیت داستان طاعون با وضعیت موجود شدم و همین سبب شد که شروع به خواندن کتاب طاعون بکنم.
بیشتر بخوانید: نمایشنامه سوء تفاهم ؛ آلبر کامو چه پیامی برای ما دارد؟؟؟؟
رمان طاعون از زبان چه کسی روایت میشود؟
راوی کتاب شخصی است به نام دکتر ریو.
در ابتدای داستان ما توصیفِ شهری ساکت و بی روح در الجزایر را می خوانیم، مردمِ شهر تنها به فکر ثروت اندوزی هستند، مردمی که دچار روزمرگی شدهاند و زندگیشان روتین وار از روی عادت است، اصالت نفع فردی را به نفع جمعی ترجیح میدهند.
چگونگی شروع بیماری طاعون در شهر
شهر به ناگاه مورد هجوم موشهای ناقل بیماری طاعون قرار میگیرد، بیماری ناشناختهای که سرعت انتقال آن بسیار سریع است، رفته رفته این سیاهی روی تمام شهر سایه میافکند.
مردمِ شهر نمیخواهند باور کنند که زندگیشان قرار است دستخوش تغییرات شود و سعی در انکار این واقعیت دارند، حتی سرایدار منزل دکتر ریو فکر میکند کسی موشها را به قصد آزار و اذیت میکُشد و در ساختمان میاندازد.
کم کم تعداد موشهای مرده بقدری زیاد میشود که جایی برای انکار باقی نمیگذارد.
در بخشی از کتاب به اهمیت مسألهی شناخت طاعون اشاره میشود:
(آنچه ضرورت داشت شناختن صریح آن چیزی بود که باید شناخت. به دور ریختن سایههای بیهوده و اتخاذ تدابیر بود. آنگاه طاعون متوقف میشد، زیرا مردم تصوری از طاعون نداشتند یا تصور نادرست داشتند).
بدنِ سرایدار دکتر ریو پر از تاول و خیارک میشود، تلاشهای دکتر ریو برای درمانش مؤثر واقع نمیشود و او بر اثر همین بیماری مرموز میمیرد.
هر روز به تعداد کسانی که به این بیماری ناشناخته مبتلا میشدند افزوده میشد.
دکتر ریو و همکارش دکتر کاستل که در ابتدا فکر میکردند این بیماری ناشی از عفونت ویروسی است، بیماری طاعون را تشخیص میدهند.
اوضاع شهر بعد از تشخیص بیماری چگونه میشود؟
مسئولین شهر که در ابتدا نسبت به وضعیت پیش آمده بیاهمیت بودند، وقتی اوضاع را بحرانی میبینند تصمیم میگیرند شهر را قرنطینه کنند.
شهر رفته رفته از هجوم موشهای طاعون زده پر میشود، دروازههای شهر بسته میشود، ورود و خروج از شهر ممنوع میشود، بیماران را از خانوادههایشان جدا میکنند.
مردم شهر برای مقابله با طاعون چه راهی را انتخاب میکنند؟
هر کدام از مردم شهر با این مصیبت پیش آمده به نحوی مواجه میشوند،بعضیها گویی زندگی تازه برایشان معنا پیدا میکند و با حرص و ولع میخواهند از لحظه لحظهی زندگی لذت ببرند، برای بعضی دیگر ارزش زندگی از بین میرود و دچار نهلیسم و پوچی میشوند، عدهای تسلیم میشوند و مقاومت را بیفایده میدانند و بعضی دیگر ترجیح میدهند فرار کنند.
مردم طاعون را نمیشناسند این میهمان ناخوانده برای هیچکس قابل درک نیست، آنها از شناختن آن میگریزند حال آنکه برای رد شدن از این مصیبت ابتدا باید شناختی از واقعیت داشت، مرحلهی بعدی پذیرش آن به همان صورت که است همانقدر بیرحم و مرموز و قبول اینکه انکار آن چیزی از واقعیتِ کشندگی آن کم نمیکند.
پزشکانِ شهر برای مقابله با طاعون چه میکنند؟
در این بین دکتر ریو و همکارانش سعی دارند با ساختن سرم و راهکارهای متفاوت بر این مهمان ناخوانده پیروز شوند، دکتر ریو که اعتقادی به خدا ندارد میخواهد با اتکا به دستهای خودش راه نجات را پیدا کند.
و اما راه حل کشیش شهر…..
کشیش شهر بعد از پذیرشِ طاعون کاری جز عبادت انجام نمیدهد، منفعلانه در انتظار کمکی از سوی آسمان مینشیند؛ او طاعون را عذاب الهی میداند که بخاطر گناه کردن ساکنین شهر بر سرِ مردم آوار شده است.
دلیل منقلب شدن کشیش..
کشیش بعد از جان دادن کودکی بیگناه در مورد عقایدش دچار شک و تردید میشود، اما چون جرأت انکار ایمانش را ندارد ترجیج میدهد تسلیم اراده خداوند شود، بقول خودش شاید لازم باشد (آن چیزی را که نمیتوانیم بفهمیم دوست بداریم)
پانلو یا همان کشیش در خطابهای میگوید:
بدینسان ما نیز باید معتقد شویم که در سرزمین طاعون جزیرهای وجود ندارد. نه، مکانی نیست. بایست فاجعه را پذیرفت زیرا مجبوریم یکی از دو راه را انتخاب کنیم: یا با خداوند کینه بورزیم یا او را دوست بداریم و چه کسی جرأت دارد که کینه به خداوند را انتخاب کند؟
بعد از ناامیدی مردم از مذهب چه اتفاقی میافتد؟
در این بین مردمی که از مذهب ناامید شدهاند به خرافات پناه میبرند، طاعون هر روز بیرحمتر میشود، و مردم وقتی متوجه میشوند که با خرافات هم توانِ مقابله با طاعون را ندارند، به آن خو میگیرند، عادت به اینکه هر روز تعدادی به خاطر ابتلا به طاعون جان بدهند.
طاعون مصیب بزرگی برای مردم شهر بود اما عادت از طاعون هم مصیتبارتر بود.
چقدر این جمله از کتاب را این روزها با خودم زمزمه میکنم (عادت به ناامیدی از خودِ ناامیدی بدتر است)
و اما دکتر ریو؛ در میانهی داستان دکتر ریو و دوستش دقایقی کوتاه در دریا به آبتنی مشغول میشوند.
آنها میخواهند برای دقایقی واقعیت تلخی که بر زندگیشان رخنه کرده را فراموش کنند. انگار لازمان و لامکان میشوند؛ شاید پیام آنها برای طاعون این بود حالا که زندهایم تا سرحد مرگ زندگی میکنیم.
طاعون در رمان چه تأثیری بر رفتارِ مردم شهر داشت
مردم شهر رفته رفته از فردیت فاصله میگیرند. آنها به این فهم میرسند که بهترین راه مقابله با طاعون اتحاد و همبستگی است.
شخصیت جالب کتاب برای من:
کتار او که انتخابش برای زندگیاش تنهایی و دور ماندن از اجتماع بوده، بعد از طاعون به ناچار به زندگی جمعی و اجتماعی روی میآورد، کنار این لذت را مدیون طاعون میداند.
شخصیت عاشق پیشهی شهر:
یکی دیگر از شخصیتهای کتاب که با آمدن طاعون زندگی شخصی و احوالات درونیاش دچار تغییرات اساسی میشود رانبر است. او که برای رسیدن به معشوقش راضی به انجام هر کاری است، بعد از گرفتار شدن شهر به طاعون ماندن در کنارِ مردم و کمک کردن را انتخاب میکند.
قسمتهایی از متن کتاب طاعون :
راه ساده برای آشنایی با یک شهر این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار میکنند، چگونه عشق میورزند و چگونه میمیرند.
حال که نظام عالم به دست مرگ نهاده شده است، شاید به نفع خداوند است که مردم به او معتقد نباشند و بدون چشم گرداندن به آسمانی که او در آن خاموش نشسته است، با همه نیروهایشان با مرگ مبارزه کنند.
شر و بدی در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسن نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازه شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسأله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود. نومیدکنندهترین ننگها، ننگ آن نادانی است که گمان میکند همه چیز را میداند و در نتیجه به خودش اجازه آدم کشی میدهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشن بینی کافی وجود ندارد.
یگانه راه مبارزه با طاعون شرافت است.
اگر شما هم به رمان و کتاب علاقهمندید میتوانید بیشتر بخوانید.
یادداشتهای دیگر از زری صیدمحمدی رو اینجا دنبال کنید.
“لطفاً به این یادداشت امتیاز بدهید.”