رمان بابا گوریو ؛ تهوع و انزجار از وضعیت موجود در قرن نوزده فرانسه
رمان بابا گوریو اثر انوره دو بالزاک
رمان بابا گوریو اثر “اونوره دو بالزاک” (Honoré de Balzac) نویسنده رئالیست فرانسوی است که در سال ۱۸۳۵ منتشر شد. بدون شک کتاب یکی از شاهکارهای ادبیات فرانسه و یکی از معروفترین رمانهایی است که به چاپ رسیده است. “اونوره دو بالزاک” در این رمان سعی دارد که اختلاف طبقاتی موجود و دردسرهای زندگی اشرافانه در فرانسه را در قرن نوزدهم به تصویر بکشد. در این یادداشت به معرفی این رمان خواهیم پرداخت.
رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز؛ پیشنهاد میکنیم اگر به ادبیات علاقهمندید این یادداشت را از دست ندهید.
آشنایی من با بابا گوریو
از “اونوره دو بالزاک” اولین کتابی که خواندم رمان بابا گوریو بود، چند ماهی بود تصمیم داشتم این رمان را بخوانم اما همش خواندنش به تعویق میافتاد و میدانستم خواندن کتاب از اونوره دو بالزاک حوصله میخواهد منتظر بودم تا سر فرصت کتاب را بخوانم.
بهمن ماه بود یه بهمن ماه سرد و پر از روزای برفی که شروع به خواندن کتاب کردم شبهای طولانی که انگار قرار نبود به آخر شب برسد، با خواندن رمان بابا گوریو برایم به سرعت میگذشت.
داستان کتاب
رمان بابا گوریو دو خط سیر داستانی متفاوت دارد که در نهایت بههم میرسد. دو شخصیت اصلی داستان “بابا گوریو” و “اوژن دو استینیاک” که نویسنده به کمک این دو شخصیت عمق فسادِ جامعه اشرافی پاریس و ارتقاء ناجوانمرادنه طبقاتی را نشان میدهد،
اتفاقاتی که سبب میشود هر دو شخصیت داستان به مرز تهوع و انزجار از وضعیت موجود برسند را “انوره دو بالزاک” با تصاویر ملموس و قابل فهم به تصویر میکشد.
“بابا گوریو” از شکوه و جلال اشرافیت پاریس و همچنین از بوی تعفنِ کشنده مستور در زیر پوست این شهر، شهری تهی ار اخلاق و بدیهات الزامی صفات انسانی پرده بر میدارد.
بالزاک ما را به زندگی اشرافیت فرانسوی میبرد، جایی که ظواهر زیبا و فاخر و خدم و خشم و زر و زیور، باطنهای پلید و بدطینت و نامهربان قمار بازشان را میپوشاند.
پیرمردی که دو دختر دارد که عاشقانه آنها را دوست دارد و به معنای واقعی کلمه حاظر است برای آنها بمیرد.
از خود گذشتگی بابا گوریو
“بابا گوریو” پیرمرد با عزت و احترامی است که همه ی ثروت خود را برای خوشبختی دخترانش خرج کرده است و حالا خود در پانسیون خانم دوکه زندگی سادهای دارد. “بابا گوریو” بخاطر علاقهاش به دخترانش همه جور رنجی را تحمل میکند. رنج گرنسگی، رنج تحقیر شدن توسط دامادهایش و نادیده گرفته شدن از طرف دختران خودش، او فقط میخواهد دخترهایش خوشبخت باشند.
با خواندنِ عشق “بابا گوریو” به دخترانش متوجه شدم که تا بحال هر چه در کتابها خواندهام و یا در فیلمها دیدهام در ستایش عشق مادرانه بوده است و اما “بالزاک” عشق پدری را به تصویر میکشد که ذره ذره از ثروت خود برای راحتی دو دخترش میگذرد تا مبادا آرزوی برآورده نشدهای در دل آنها باقی بماند.
شخصیت دیگر کتاب “اوژن راستینیاک” دانشجوی جوانی است که از روستا به پاریس آمده و می خواهد طعم مؤفقیت و ثروت و همچنین لذتِ زندگی اشرافی به سبک پاریسیها را بچشد او نیز در پانسیون خانم ووکر اقامت دارد. “اوژن” سعی دارد شبیه اشراف زادگان شود از طرفی میخواهد در اشراف راه یابد و از طرفی نمیتواند مانند آنها اهل دغل بازی و کلاهبرداری شود. این تضاد و دوگانگی لحظات تفکر برانگیزی را برای خواننده به وجود میآورد.
“اوژن” در این بین با دخترهای “گوریو” آشنا میشود که هر کدام میتوانند راهش را برای ورود به جامعه مد نظرش هموارتر کنند، دست بر قضا متوجه میشود که با پدر این دخترها در پانسیون هم خانه است.
کتاب پر از توصیفات و بعضاً تک گویی کارکترها است و این مسئله شاید در شروع خواندش را سخت جلوه بدهد اما با درگیر شدن در ماجراهای کتاب خواندنش جذاب و لذتبخش میشود.
قسمتهایی از متن کتاب
چیزی به اسم اصول اخلاقی وجود ندارد، هرچه هست رویداد است؛ قانون وجود ندارد، هرچه هست شرایط است: انسان برتر با رویدادها و شرایط کنار میآید و آنها را هدایت میکند.
قلب انسان در راه عشق بالاخره به نقطهای میرسد که متوقف میشود و در آن نقطه آرام میگیرد اما نفرت آدم هیچ حد و مرزی ندارد.
حقیقتاً هیچ چیز با شکوهتر از یک شاهین در حال پرواز، یک اسب در حال دویدن و یک بانو در حال خندیدن نیست.
“چیزی به اسم اصول اخلاقی وجود ندارد، هرچه هست رویداد است؛ قانون وجود ندارد، هرچه هست شرایط است”
اگر شما هم به رمان و کتاب علاقهمندید میتوانید بیشتر بخوانید.
یادداشتهای دیگر از زری صیدمحمدی رو اینجا دنبال کنید.
“لطفاً به این یادداشت امتیاز دهید.”