رمان مادام بواری از گوستاو فلوبر نویسنده رئالیست فرانسوی
رمان مادام بواری
رمان مادام بواری رو خواندهاید؟ کتاب یکی از رمانهای برجستهی فرانسوی است که توسط گوستاو فلوبر (Gustave Flaubert) نویسنده مشهور فرانسوی نوشته شده است. کتاب نخستین اثر گوستاو فلوبر است که داستان شخصی رو روایت میکند به اسم اِما بواری که در سده نوزدهم فرانسه به عنوان یک زن به دنبال رسیدن به اهداف و رؤیاهایش است و برای رسیدن به آنها هر مسیری را حاضر است که امتحان کند. در این یادداشت میخوام که شما رو بیشتر با کتاب آشنا کنم.
رمان باباگوریو اثر اونوره دو بالزاک رو اینجا بخوانید.
اِما شخصیت اصلی کتاب
رمان مادام بواری را از دستفروشی که روبروی دانشگاه کتاب بساط میکرد خریدم و تا چند روز یکی از دلخوشیهای من تو خوابگاه خواندن این رمان فرانسوی بود.
کتاب قصهی زنی فرانسوی است به نام اِما، زنی که نگاهش به زندگی و عشق از دریچهی کتابهاییست که در نوجوانی در کلیساها خوانده است.
فصلهای ابتدایی کتاب در مورد شارل، همسر اِما و چگونگی آشنایی آنها است. شارل که پزشکی ساده است مردی ضعیف و سلطه پذیر است که به اصرار مادرش با بیوهی مسن و پولداری ازدواج کرده است، ازدواجی که دوست داشتن در آن هیچ نقشی ندارد. شارل وقتی برای معاینه بیمارانش به روستا میرود با اِما آشنا میشود و در همین حین خانواده شارل متوجه میشوند که همسر شارل دروغ گفته و هیچ ثروتی ندارد، خانواده شارل با همسرش درگیر میشوند و همین موضوع باعث میشود که زن بدبخت از غصهی از دست دادن شارل دق مرگ شود.
ازدواج اِما با شارل
بعد از مدتی شارل با اِما ازدواج میکند و خود را خوشبخترین مرد عالم تصور می کند، غافل از اینکه اِما از ازدواجش تغییر و تکامل میخواهد و دوست دارد در جامعه بورژوایی جایی برای خود بیابد، میخواهد ظاهر زندگیش به گونهای باشد که دیگران جایی برای او در میان خود باز کنند.
اِما بعد از مدتی وقتی که میبیند شوهرش تمام وقت و تلاشش را برای مداوای بیماران صرف میکند، ناامید میشود و دل به مردانی میبندد که گمان میکند این همان مردیست که او را به همان جایگاه میرساند.
رمان خرمگس داستانی جذاب و شاهکاری از اتل لیلان وینیچ
اِما به دنبال استقلال طلبی
شبها کتاب را میخواندم و آن را برای بچههای اتاق تعریف میکردم و در مورد اینکه یه انسان و مشخصاً یک زن برای رسیدن به آن آرمانهایی که در ذهن دارد تا کجا پیش میرود و مهمتر از آن سوءتدبیر در نگاه به روندیست که برای رسیدت به این مطلوب ها طی میکند.
اِما به دنبال استقلال و جدا شدن از سلطه مردان است ولی برای تحقق این هدفش دستاویز همان مردان میشود و خودش را به آنها عرضه میکند.
اِما از ازدواج با شارل پشیمان میشود و فکر میکند یک شوهر باید مثل قهرمانهای کتابهایی که در نوجوانی خوانده مردی با صفات آنچنانی باشد و عشق هم در یک چشم بر هم زدن اتفاق بیفتد.
اولین بار که با شارل به یک مهمانی پر تجمل میرود در ذهنش عاشق مردی ثروتمند میشود و بعد از آن مهمانی شروع به خریدن وسایل تزیئنی و پر زرق و برق می کند.
دفعه بعد عاشق مرد دیگری میشود که او هم اِما را دوست دارد، اما جوان برای تحصیل از آنجا میرود .
“اِما به دنبال استقلال و جدا شدن از سلطه مردان است ولی برای تحقق این هدفش دستاویز همان مردان میشود و خودش را به آنها عرضه میکند.”
مادام بواری نماد زیادهخواهی
اِما برای بار سوم عاشق میشود و درگیر روابط پنهانی میشود. روابطی که تمام شهر از آن باخبر می شوند، اِما تصمیم میگیرد با آن مرد فرار کند ولی آن مرد که ماهیت اِما را خوب میشناسد در آخرین لحظه او را ترک میکند و از آن شهر میرود.
سعی اِما برای رخنه کردن در جامعه بورژوایی و بدهای کلان او را به ابتذال و تباهی میکشاند.
اِما بواری نماد زیاده خواهی و حماقت و سرگردانیها و جهالت یک زن است در راه اوهام و خیالاتِ استقلال طلبی در سده نوزدهم فرانسه بورژوایی در تقابل با سنتگرایی؛ دین؛ مذهب؛ عشق های ناکام و لذتهای گذرا است.
رمان راهنمای مردن با گیاهان دارویی ؛ این یادداشت رو اینجا مطالعه فرمائید.
بخش های از رمان مادام بواری اثر گوستاو فلوبر :
- مرد هر چه باشد آزاد است؛ میتواند به هر شوری تن بدهد و به هر سرزمینی که دلش خواست برود، از هر مانعی بگذرد و دست نیافتنیترین هوسها را با ولع بچشد. اما زن مدام با مانع رو به روست. دچار سکون و در عین حال انعطاف پذیر است، سستی جسم و وابستگیهای قانونی دشمن او هستند. ارادهاش همانند توریِ کلاهش که نخی نگهش میدارد، با هر بادی می لرزد؛ همواره هوسی هست که او را دنبال خود میکِشد و ملاحظهای که نگهش میدارد.
- باورش این بود که عشق باید یکباره، با درخششهای بسیار و تکانهای شدید از راه برسد، توفانی آسمانی که به زندگی هجوم بیاورد، زیر و رویش کند، اراده آدمها را مثل شاخ و برگ بکَنَد و دل را یکپارچه ببرد و به ورطه بیندازد.
- اگر دردهای ما میتوانست برای کسی فایدهای داشته باشد، میتوانستیم خودمان را دستکم با فکر فداکاری تسکین بدهیم.
“باورش این بود که عشق باید یکباره، با درخششهای بسیار و تکانهای شدید از راه برسد، توفانی آسمانی که به زندگی هجوم بیاورد، زیر و رویش کند، اراده آدمها را مثل شاخ و برگ بکَنَد و دل را یکپارچه ببرد و به ورطه بیندازد.”
اگر شما هم به رمان و کتاب علاقهمندید میتوانید بیشتر بخوانید.
یادداشتهای دیگر از زری صیدمحمدی رو اینجا دنبال کنید.
“لطفاً به این یادداشت امتیاز دهید.”