نقطه شروع ؛ چرا برای رسیدن به موفقیت باید نقطه شروع و مقصد داشت؟

457

نقطه شروع همین جا و همین لحظه است

اکنون که تا حدودی با برخی کلیات آشنا شده‌ایم بهتر است شروع کنیم و وارد دنیای واقعی شویم. همانطور که گفتیم فعالیت‌های ما در اقتصاد در سطح خُرد قرار می‌گیرد. در شروع هرکاری دو نقطه‌ی مهم داریم. اول اینکه نقطه شروع کجاست و کجا قرار داریم و دوم اینکه هدف و مقصد کجاست و به کجا می‌خواهیم برسیم یعنی نقطه شروع و چشم انداز. دانستن این دو مطلب مهم‌ترین اصل در برنامه‌ریزی فعالیت‌های ما خواهد بود.

لازم نیست برای شروع در نقطه‌ای فراتر از حد تصور باشیم چرا که در این نقطه ممکن است رسیدن به آن هم دشوار باشد و هم مأیوس کننده. این را بدانیم جایی که ایستاده‌ایم نقطه شروع خواهد بود ولی باید بدانیم کجا ایستاده‌ایم. اگر کارمندیم یا کارگر یا حتی اگر شغلی نداریم، هیج کدام دلیلی بر عدم توانایی ما در رسیدن به اهداف نخواهد بود. باید بپذیریم که نقطه شروع همین جایی است که قرار داریم. اگر زندگی افراد موفق را مطالعه کنیم، می‌بینیم که نقطه شروع بسیاری از آن‌ها به نظر ما ممکن است زیر صفر باشد ولی این را پذیرفته بودند و مقصد خود را مشخص کرده بودند و برای آن تلاش می‌کردند.

“لازم نیست برای شروع در نقطه‌ای فراتر از حد تصور باشیم چرا که در این نقطه ممکن است رسیدن به آن هم دشوار باشد و هم مأیوس کننده.”

هر کس نقطه شروع خود را دارد

نقطه شروع همان‌جاییست که قرار دارید. برای موفقیت باید مقصد را شناخته و حرکت کرد.
نقطه شروع همان‌جاییست که قرار دارید

مقصد کجاست؟ داشتن ایده مهمترین رکن در هدف‌یابی است. اگر ایده‌ای نداریم ولی قصد پیشرفت و موفقیت داریم باید مطالعه کنیم، تحقیق کنیم. هدف که مشخص شد تازه اول کار است. حال باید برنامه‌ریزی کنیم. اینجا دیگر باید اصولی و علمی حرکت کرد. ریزترین مسائل را هم باید نوشت. باید کاملاً مسیر را واضح و روشن کنیم. با مثالی توجه به جزئیات را روشن کنیم. فرض کنید قصد سفر دارید. حال به نظر شما نقطه شروع کجاست؟ نقطه شروع جایی است که داشته‌های شما قرار دارد. اگر شما خودرو شخصی نداشته باشید، از روز روشن‌تر است که نمی‌توانید برای سفر با خودرو شخصی برنامه ریزی کنید. پس تعیین داشته‌ها بسیار برای برنامه‌ریزی و طی مسیر اهمیت دارد.

حال فرض کنید که شما خودرو شخصی دارید و می‌خواهید با خودروی خود سفر کنید. کوچکترین و بدیهی‌ترین جزئیات چه هستند؟ اول باید دید که برای مقصد اصلاً راهی برای سفر با خودرو شخصی هست؟ به زبان ساده‌تر اصلا برای آنجا جاده‌ای کشیده شده است؟ شرایط آب و هوایی امکان سفر را می‌دهد یا باید صبر کرد؟ این‌ها عوامل محیطی هستند. چیزی که از دسترس ما خارج است ولی بر کار ما تأثیر می‌گذارد. حال عوامل دیگر را بررسی کنیم. برای رانندگی احتیاج به گواهینامه رانندگی هست. آیا گواهینامه داریم؟ اگر نداریم نمی‌توانیم رانندگی کنیم. آیا خودرو برای سفر سالم است؟ ایراد فنی وجود ندارد؟ از جاده‌ها آگاهی داریم؟ این‌ها عواملی شخصی هستند که در مقیاس بزرگتر عوامل درونی گفته می‌شود.

اهمیت عامل درونی و بیرونی در نقطه‌ شروع

شاید خنده‌دار باشد باز کردن این مثال و همه‌ی این‌ها جزء بدیهیات باشد. اما باید بدانیم که بسیاری از فعالیت‌ها به خاطر در نظر نگرفتن همین بدیهیات با شکست مواجه شده‌اند. این مثال‌ها را گفتیم تا اهمیت نقطه شروع و داشته‌ها و جزئیات ریز و کوچک را مشخص کنیم. در هر فعالیتی با این دو عامل درونی و بیرونی مواجه هستیم. بسیاری از عوامل از دست ما خارج است و نمی‌توانیم اثر آن را کاهش یا افزایش دهیم، چه عوامل بیرونی چه عوامل درونی.

در همین مثال، نبودِ جاده عامل بیرونی است که از دسترس ما خارج است و یا اگر فردی نابینا باشد نمی‌تواند رانندگی کند، پس این هم عاملی درونی است که از دست ما خارج است. باید تمامی عوامل درونی و بیرونی که فعالیت‌های ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد با دقت بررسی شود. مهمترین کار در موفقیت برای هر فعالیتی مطالعه است. فعالیت‌های مشابه را بررسی کنیم. نقاط قوت و ضعف هرکدام را بررسی کنیم. چه چیز باعث موفقیت و چه چیز باعث شکست افراد مختلف شده است. شاید برای شروع کاری لازم باشد ماه‌ها مطالعه انجام شود. بدانیم که باید برای موفقیت تلاش کرد. هیچ چیز آسان به دست نخواهد آمد.

برای خواندن یادداشت‌های دیگر از محمدحسین هراتی اینجا را کلیک کنید.

 

به این مطلب امتیاز دهید

نقطه شروع ؛ چرا برای رسیدن به موفقیت باید نقطه شروع و مقصد داشت؟
5 (100%) 1 vote