نقد نقاشی کرجی کشان ولگا اولین اثر ایلیا رپین
نقد تابلوی نقاشی کرجی کشان ولگا اثر رپین
چه چیزی باعث شده اولین نقاشی حرفهای ایلیا رپین با گذشت ۲ قرن حتی مخاطبین مدرن را متأثر کند؟ برای همین امروز قصد دارم که تابلوی نقاشی کرجی کشان ولگا رو نقد و بررسی کنم.
ایلیا یفنمویچ رپین نقاش سبک رئالیسم (واقعگرا) اهل روسیه در بین سالهای ۱۹۳۰_۱۸۴۴ می زیست.
او در خانوادهای فقیر رشد کرد و در نوجوانی با کشیدن و فروش پرترههای مردم امرار معاش میکرد.
اولین نقاشی حرفهای ایلیا رپین کرجی کشان ولگاست نام دارد. این نقاشی در سال ۱۸۷۰ تا ۱۸۷۳ در ابعاد ۲۸۱ در۱۳۱/۵ سانتی متر کشیده شده است و اکنون در موزه سنت پترزبورگ روسیه (Hermitage Museum) نگهداری میشود .
در آن زمان مردم فکر میکردند که اگر مدل نقاشی بشوند روحشان از کالبدشان جدا خواهد شد از این رو کسی مدل نقاشی نمیشد. رپین که نتوانسته بود مدلی برای نقاشیاش بیابد در جای جای روسیه به سفر پرداخت.
او به مدت ۳ سال با باربرها رابطه داشت و نقاشی کرجی کشان ولگا را با ۱۱ باربر کشید.
نقد و بررسی نقاشی کرجی کشان ولگا
آنچه که درنقاشی میبینم :
رپین از عناصر کمی بهره گرفته و این باعث شده تأثیر زیادی بر مخاطب بگذارد و به درک عمیقتر اثر کمک میکند. درپس زمینه اثر یک کشتی بخار میبینیم که گویای انقلاب صنعتی است.
تعداد پرنده، قایق و کشتی بزرگتر درجلوی اثر و ۲ باربر در حال کار درکشتی، ۱۱ باربر که کشتی را میکشند و بندی که بر روی بالا تنهی آنها کشیده شده است؛ در پلان اول نقاشی، سنگ و اسکلت و همینطور آبگیری در سمت راست کشیده شده است، در کل شاهد اوضاع اسفناک باربرهای قرن ۱۹ هستیم.
رنگهای اثر:
رپین از تلفیق رنگهای گرم و سرد به خوبی استفاده کرده و نوعی استحکام و خشکی روسیه را برای مخاطب به خاطر میاندازد.
خطوط اثر :
خط افق را در قسمت بالایی اثر در نظر گرفته و بخش عظیمتر نقاشی خشکی و دریاست.
فاصلهی بین خشکی و دریا خطی مورب است که به کشش در اثر کمک کرده و خطوط تمامی پیکرهها مایل به عمود است.
او جامعه باربرها و غم و سختی آنها را به خوبی نشان داده و کشیدگی به سمت چپ کاملاً ملموس است؛ کم و کاستی در اثر وجود ندارد و همه چی به بهترین شکل در جایش است و تعادل رسمی در اثر وجود دارد.
اما باربرها!
این باربرها هر کدام رازی را با خود دارند!
اولین فرد در ابتدای گروه شخصیت مورد علاقه رپین بوده، احساسات سرکوب شده و غم درون این پیرمرد مشخص است چشمان او در محور مورب قرار گرفته، ابروهای او پرپشت است و ریش نسبتاً بلندی دارد که نمایان تجربه او در زندگی است.
لباسهای او پینه دوزی شده و به رنگ سبز تیره است. رنگ لباس او گرما و نوعی خستگی در شخصیت پیرمرد است، رپین در کشیدن دستان پیرمرد توامندی و استعداد بسیاری نشان داده است که رگهای دست پیرمرد کاملاً برجسته است، دستان زحمتکش و زمخت او حس میشود.
در سمت راست او پیرمردی خسته است که سگرمههایش درهم رفته و بطوری نامحسوس به ببیننده نگاه میکند. او پیرمردی بسیار غمگین و خسته و اندکی خشمگین است.
فرد پشت سر آنها، درحال پیپ کشیدن است و از عالم و آدم بیخبر است. او نگران چیزی نیست و به شرایط عادت کرده است او مانند انسانهایی است که از آنچه به سرشان میآید ناآگاه است و هشیار نیست.
سمت چپ شخصیت تأثیرگذار
اما باربر سمت چپ شخصیت تأثیرگذار و قابل توجه بعدی است او نگاهی متهاجم، سرکوب کننده، خشمگین و جدی به بیننده دارد. او میدانست مخاطبانش افراد اشرافی هستند دلیل خشم او مردم اشرافی است که حال آنان را درک نمیکنند و پیرمرد تمام مشکلات و سختیاش را از چشم آنها میبیند که باعث نابرابری اجتماعیاند و نوعی حسادت و خشم و غم درچهرهاش وجود دارد. (اثر مخاطبان اشرافی داشت، زیرا قرار نبود این نقاشی را جامعه فقیر و بیچاره ببیند زیرا اشرافیان توانایی خرید اثر را داشتند و دغدغههایشان بیشت از یک تابلوی نقاشی بود)
لباسهای او نسبت به بقیهی باربرها پارهتر است. فرم پیکر او خمیده است و از محور طبیعی خود خارج شده او قصد دارد خودش را از این بند خارج کند اما نه رهایی و آزادی که به زندگی و سرخوشی ختم شود! او آنقدر ناتوان است که میخواهد از بند رها شود وبه سمت مرگ و خواب آرام برود.
چرا باید رپین بین آن پیرمردهای خسته و ناتوان مرد جوانی را جای دهد؟
بیشک این مرد جوان نماد نسل جوان و امید است. او نگاهی به دور دست دارد و به آینده امیدوار است به فکر فردای روشن است. در چهرهاش نوعی کنجکاوی میبینیم که با نگاه او به دور دست ادغام شده با اینکه نور خورشید باعث شده چشمهایش را ریز کند و نتواند به خوبی ببیند و لپهای او از شدت گرما سرخ شده. او از دیدن به دور دست و آینده چشم برنداشته رنگ لباس او از همه روشنتر است با دستانش بند روی سینهاش را گرفته، او قصد رهایی دارد، رهایی از جنس زندگی و امیدواری او هنوز آنقدر جوان است که به الهیات ایمان دارد و گردنبندی به شکل صلیب به گردن خود آویخته است.
باربر کنار او حکیم است! کاغذ و مداد به دست دارد. او آگاه و هشیار است و در تضاد با باربری که پیپ میکشید است. او میداند چه بلایی سرش میآید. او نماد افراد باهوش است و از هر مشکلی درس میگیرد و با اینکه پیر شده اما از یادگیری خسته نشده.
پیرمرد پشت او لبخند عجیبی بر لب دارد، عجیب و درک نشدنی.
چیزی که در نقد نقاشی کرجی کشان ولگا جلب توجه میکند چرا باید بین آنهمه سختی و رنج لبخند بزند؟ عجیبتر از آن این است که بند روی سینهاش از چند تیکه پارچه است گویی زندگی با او ملائمت بیشتری دارد.
اما آخرین فرد، او سرش را پایین انداخته و به سمت مستقیم قدم بر میدارد. او راهش را از بقیه جدا کرده و فرد کناریاش با تعجب به او مینگرد.
دریا آرام است و موج و خروش ندارد و آسمان صاف و آبی است، زمین بسیار خشک است.
بیشک رپین در نقاشی کرجی کشان ولگا از تمام استعدادش استفاده کرده
این نقاشی از ایلیا رپین به خوبی حال و هوای آن دوران و روسیه را میرساند.
“لطفاً به این یادداشت امتیاز بدهید.”