رمان صد سال تنهایی
خوندن رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز برای من همزمان شده بود با امتحانات آخر سال پیش دانشگاهی. یادمه کتاب رو لای یکی از کتابهای درسیم میزاشتم و شروع میکردم به خوندش و داستان یه جوری منو لازمان و لامکان میکرد که یادم میرفت امتحان دارم.
صد سال تنهایی: رمانی که در لحظهی مرگ متولد میشود
رمان صد سال تنهایی با صحنهی اعدام سرهنگ شروع میشه. سرهنگ جز اولین آدمهایی بوده که به دهکده ماکاندو پا گذاشته بود. موقع اعدام تو ذهنش به گذشته سفر میکنه و داستان از ذهن سرهنگ شروع میشه.
خوره ارکادیو، بزرگ قبیله با دختری ازدواج میکنه که اسمش اورسلا بود. اورسلا آبنبات به شکل حیوانات درست میکرد. با اینکه چند سال از خوندن کتاب صد سال تنهایی میگذره هنوز هم وقتی تو کارگاه با فوندانت برای دکور کیک حیوون درست میکنم، یاد اورسلا میاُفتم. چشمامو میبندم، خودمو تو ماکاندو وسط کولیها میبینم که با اومدنشون به دهکده و جادوهاشون کلی رو زندگی مردم اثر گذاشتن.
جملاتی تأملبرانگیز از کتاب
- گذشته دروغی بیش نیست و خاطره بازگشتی ندارد. هر بهاری که میگذرد دیگر برنمیگردد.
- و حتی شدیدترین و دیوانه کنندهترین عشقها هم حقیقتی ناپایدار است.
- ما جایی نخواهیم رفت زیرا پسرانمان در این جا بدنیا آمدهاند، خوره آرکادیو پاسخ داد. ما هنوز در این جا کسی را از دست نداده ایم، انسان تا زمانی که کسی را در جایی زیر خاک نداشته باشد به آن مکان تعلق ندارد، اورسلا با نوعی ثبات و متانت توام با نرمش پاسخ داد.
- اگر مشکل اینست من حاضر هستم بمیرم تا بقیه شما در این جا بمانید.
- مرگ نه با پیری، بلکه با فراموشی میآید!
- در زندگیمان از یک جایی به بعد نسبت به همه چیز و همه کس بیاعتنا میشویم، دیگر نه از کسی میرنجیم و نه به عشق کسی دل میبندیم!
رئالیسم جادویی و صد سال تنهایی
رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز رو بهتره با ترجمه ی خوب بهمن فرزانه یه نفس تا آخر بخونید. گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ موفق به کسب جایزه نوبل به خاطر این اثر شد. سبک کتاب یه رئالیسم جادویه که نام مارکز رو با رئالیسم جادویی پیوند زد. رئالیسم جادویی با ساختن جهانی وهم آلود و تخیلی و در عین حال جذاب خواننده رو درگیر میکنه.
اگر شما هم به رمان و کتاب علاقهمندید میتوانید بیشتر بخوانید.
یادداشتهای دیگر از زری صید محمدی رو اینجا دنبال کنید.
“لطفاً به این یادداشت امتیاز دهید.