کتاب کجانشسته بودگی تنها یک کتاب نیست،کجانشسته بودگی یک سفر است
کجانشسته بودگی چیست؟
کجا نشسته بودگی پرسشی است که ابتدا در وهله اول ذهن را درباره سکون به چالش میکشد. اینکه در کجای زندگی، نشستن و سکون را تجربه کردیم. در وهله دوم با پایان گرفتن جمله با کلمه بودگی، حالتی استمراری را در ذهن ایجاد میکند. گویی خسرو شاهرکنی نویسنده کتاب سعی دارد ما را به مکانی از خودمان هدایت کند که سکون و ایستایی بیثمری را به صورتی مداوم داشتهایم. اکنون از ما میخواهد از جایمان بلند شویم؛ چشم های او را دنبال کنیم تا همهی دیدنیهایی را که غبار یکجا نشستن و رکود مانند پردهای بر روی چشمهایمان کشیده را پاک کرده و با او همسفر شویم.
کتابی سرشار از تقابلها
کتابی که در جایجایش تقابل بین رفتن و نرفتن، امید و ناامیدی، سکون و تحرک دیده میشود. کتاب کجانشسته بودگی سرشار از پارادوکسها و جلوههای غیر مادی بشریت است. نویسنده جلوههایی از تمام چیزهایی که هزاران بار از کنارشان عبور میکنیم و توجهی به آنها نداریم را نشانمان میدهد. کتاب، داستان چشمهایی حریص و تنگ و پر قضاوت است که بر صندلیهایشان زنجیر شدهاند. اراده و توان بلند شدن از آن را ندارند. خسرو شاهرکنی افرادی را مینویسد که به نشستگی خو گرفتهاند و فرد متفاوت از خودشان را تا پای اعدام میبرند آن هم به دلیل آنکه از صندلی خود برخاسته و زنجیرها را پاره کرده است.
کتاب و سفر زمان و مکانش به دور دنیا
کتاب کجانشسته بودگی خود را مانند کوه یخی میداند که در اقیانوس عظیم زندگی شناور است. میزان فشارهای روحی و روانی جامعه کهنه به قدری او را آزار میدهند که آنها را به چشمانی تنگ نظر تشبیه کرده. چشمانی که همواره نویسنده را زیر نظر دارند و راحتش نمیگذارند؛ درنتیجه کتاب راهی جز مخفی کردن خود از این همه چشم را ندارد.
کتاب خودش را محدود میکند و یخ عظیم و پربارش را زیر آبی اقیانوس نگاه میدارد. اندکی از قله کوه یخ را نشان میدهد تا ارتباطش را با دنیای بیرون از دست ندهد و بین مردمانی باشد که زندگی اجتماعیش به آنها وابسته است. این قساوتها و قضاوتها به قدری زیادند که خسرو شاهرکنی در کتاب اعلام میدارد که حاضر است بدترین نوع مرگ برای کوه یخ را به جان بخرد و آن را آرزو کند؛ بدین معنی که گرمای خورشید او را آب کند و دیگر چشمی او را نپاید.
خسرو شاهرکنی در کتاب با همه عناصر طبیعی زندگی ارتباط برقرار کرده و مخاطب را مجاب میکند تا با آنها همزادپنداری کند. نویسنده در جای جای کتاب کجانشسته بودگی، نظر مخاطب را برای درک خودآموز از دنیای اطرافش جلب میکند. دنیایی که همه پند است و باید با دیدن و شنیدن آموختش. دیدن ماموتهایی که به امید هوای سرد، دست از رفتن کشیدند و به ابرها خیره شدند و در امیدی واهی مردند. دیدن دایناسوری که به دلیل ترس از دست دادن آیندهای نامعلوم از رفتن دست شست و در سکون امنِ خیالی مدفون شد.
نشانه ها و همواره رفتن
کتاب کجانشسته بودگی دیدنیها را میبیند. نویسنده میآموزد و به هیچ قیمتی توقف نمیکند. حتی اگر در کویر عظیم و خشک تشنه بماند و ابرهای بارانی را ببیند. او می آموزد که باید مدام رفت و رفت زیرا در امید و یا ترس از ابرهای در راه، سکون او را فرا می گیرد و از بین میرود .
کتاب ناامید است اما تلاشی ستودنی برای حفظ تهمانده نوری ناچیز در اعماق وجودش دارد و این همان چیزی است که مخاطب را همراه با کتاب کجانشسته بودگی به پیش میراند. خسرو شاهرکنی منتظر نمیماند تا مانند جنگجوهای شکست خورده و مردهای باشد که صحنه شکست را دیدهاند بلکه آن جنگجویی است که به پایانِ دیدن تماشا وشکستها رسیده. نویسنده راه را در بیابان بی آب و علف نیز ادامه میدهد. او مدام نشانهها را میبیند اما به امید آنها متوقف نمیشود زیرا توقف همان نشستهگی و در نهایت دیدن شکست و نابودی است.
ذهن سمبلیک خسرو شاهرکنی
کتاب کجانشسته بودگی شخصیتهای ذهنش را به اسم صدا نمیزند بلکه برای آنها سمبلی دارد از حیوانات و گیاهانی که خصوصیات و ذات کاراکترهایش را به دوش میکشند. نویسنده در کتاب اسمهایی مانند نهنگ، دایناسور، کاکتوس، سوسک، کرگدن و… را به دفعات تکرار میکند که هر کدام نمایندهای از حالتهای ذهنی پریشان و درتکاپوی خسرو شاهرکنی است. به عنوان مثال نهنگ علاوه بر اینکه در آبهای عمیق و تاریک شناور است، تنهایی عظیمی را نیز با خود حمل میکند و از این حیث، نویسنده خود را بیشتر به نهنگ تشبیه میکند.
کتاب از زندگی روتین و تکراری و شلوغ روزمره به ستوه آمده و حتی میخواهد خود را با مترو خورد و خمیر کند. نویسنده پرسشهای اساسیش را همواره مطرح میکند. کتاب کجانشسته بودگی بر این باور است که آداب و رسوم اجتماعی که باید برای انسانها و آسایش آنها باشد اکنون به منزله قتلگاه روح آنها قد علم کرده است و اینجاست که خسرو شاهرکنی سوال اساسیش را ازمخاطب می پرسد : این همه رفتارشناسی و مبادی آداب بودن کدام قلب شکسته را مرحم بخشیده است؟
تصویرسازی کتاب
کتاب کجانشسته بودگی شامل پانزده تصویر متفاوت وخلاقانه است که با بخشهای مختلف آن ارتباط موثری دارد. تصویرگر کتاب مرجان آقامیری است که به خوبی توانسته است مخاطب را بیشتر با تصاویر ذهنی نویسنده آشنا کند. خسرو شاهرکنی با تصاویر و کلماتش، راهنمای ما در دنیای مجهول کتابش میشود.
چرا باید کتاب کجانشسته بودگی بخوانیم؟
کتاب کجا نشسته بودگی کتابی است که از هر کجای آن شروع به خواندن کنید میتوانید آن را ادامه بدهید.
خسرو شاه رکنی در هر صفحه از آن حرف متفاوتی برای گفتن دارد. کتاب ذهن را با سؤالها و همزادپنداریهای نویسنده پر میکند و فرصتی به مخاطب میدهد تا تمام شلوغیهای جهان معاصرش را در یک انفجار فکری و ذهنی تخلیه کند.
حرف آخر اینکه در جامعه امروزی که سلایق متفاوت بر نیازهای زندگی غالب شده است، خواندن کتابی که ما را با داستان متفاوت فردی از همین جامعه آشنا میکند نه تنها خالی از لطف نیست، بلکه بر تسکین بخشی دغدغههای روزمره و حتی دغدغههای پاسخ داده نشده نیز اثربخشی مطلوبی دارد.
چه بسا که به سؤالهای پنهان درون خود پی ببریم و یا به کلماتی بیاندیشیم که پیش از این هرگز نشنیده بودیم.
خواندن نقد کتابهای دیگر از مانیا جلالی مقدم .
برای خرید کتاب کجانشسته بودگی به وب سایت نشر مکعب روشن سر بزنید.
یادداشت های دیگر درباره کتابهای خوب را از دست ندهید!
لطفاً به این یادداشت امتیاز بدهید!