نمایشنامه سوء تفاهم ؛ آلبر کامو چه پیامی برای ما دارد؟؟؟؟
نمایشنامه سوء تفاهم نویسنده آلبر کامو
آیا شما نمایشنامه سوء تفاهم اثری از آلبرکامو را خواندهاید؟ اثری که مانند کارهای دیگر آلبر کامو بر پوچی و اگزیستانسیالیسم تأکید دارد. آلبر کامو نویسنده فرانوسوی – الجزایری است که این اثر را در سال ۱۹۴۳ نوشته است و نخستین بار جلال آل احمد در سال ۱۳۲۸ آن را به فارسی ترجمه کرد. پس با من باشید تا نیم نگاهی به نمایشنامه سوء تفاهم در وبسایت وج ورد داشته باشیم.
خلاصه داستان
نمایشنامه سوء تفاهم حولِ زندگی دختری به نام مارتا و مادرش میچرخد که باهم مسافرخانهای را اداره میکنند. آنها برای ساختن رؤیاهایشان که زندگی لب دریا و جنوب است؛ مسافران خود را به قتل میرسانند و پول آنها را میدزدند.
به تدریج شخصیتهای دیگری هم وارد ماجرا میشوند. ژان پسر گمشده خانواده که به یک باره تصمیم به بازگشت گرفته است او که بیست سال پیش خانوادهاش را ترک کرده به همراه همسرش ماریا بدون معرفی خود به عنوان یک مسافر غریبه پیش آنها بر میگردد. او تصمیم دارد به آنها کمک کند، زیرا مسئولیت در ذهن او از هر چیزی پر رنگتر است.
و پیرمردی که در اداره مسافرخانه به مارتا و مادرش کمک میکند.
مارتا و مادرش بدون اینکه ژان را بشناسند، مثل دیگر مهمانان قصد کشتن اور را دارند.
ژان پسری است که کمی ساده لوح و احساسی بنظر میرسد، با وجود تحقیرهای مارتا، ژان همچنان تلاش میکند با او وارد گفتگو شود.
ماریا همسر ژان اصرار دارد که ژان همان ابتدا هویت خود را برا خانوادهاش آشکار کند و زودتر از آنجا بروند. گویی در آنجا چیزی عذابش میداد اما نمیدانست چه چیزی.
مارتا دائماً مادرش را وادار به همکاری در قتلها میکند، او حاظر است برای رسیدن به آزادیاش روی هر چیزی پا بگذارد و حتی نام جنایت روی اینکار نمیگذارد. زیرا معتقد است زندگی بسیار بیرحمتر از این است.
مادر مارتا نماد چه شخصیتی است؟؟؟؟
و اما مادرش نماد انسانی پوچ و منفعل که گویی دیگر هیچ چیزی برایش معنا ندارد. انسانی که به هر جهت تمام اراده و اختیارش دست ماریا است.
مارتا و مادرش به حدی سنگدل شدهاند که واژه عاطفه، گناه، عذاب وجدان برایشان گنگ و مبهم است.
در طول داستان متوجه تغییر شخصیت مادر میشویم. او خسته میشود، خسته از جنایت. او به بیخیالی و استراحت نیاز دارد.
مارتا نیز در آخر خسته میشود و میگوید ما همه رکب خوردهایم. گولِ هدفهای خود ساخته را خوردهایم. فارغ از اینکه خانه نهایی همهی ما تابوتِ مرگ است، و تنها کسی میتواند خوشبخت باشد که این موضوع را بپذیرید و بر علیهش هیچ تقلا و تلاشی نکند.
هنگام خواندنِ این نمایشنامه به این فکر میکردم که انسان برای ساختنِ خوشبختی فردی میتواند مرز اخلاقیات را رَد کند، همانطور که در نمایشنامه با نوعی اخلاق شکنی روبرو هستیم.
پیام نمایشنامه:
کامو در نمایشنامه میخواهد به ما بگوید که اصالت نفع شخصی کم کم باعث نابودی خودمان میشود. او میخواهد این موضوع را برساند که جنایت نوعی نفی است اما همیشه نفیِ دیگری، در انتها نفی خودت و نابودی خودت را در پی دارد.
کامو بازهم بر ایده پوچی تأکید دارد و اینکه هرکسی به تنهایی مسئول اعمال خویش است. همانطور که ماریا میگوید من تنهام میمیرم. همان طور که تنها زندگی کردم و تنها کشتم. با اینکه مادرش را با خود همراه میکرد میگوید تنها کشتم چرا که جنایت یک مسألهی گره خورده با تنهایی است.
برشهایی از نمایشنامه سوء تفاهم :
- از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی این است که آدم به جای سنگ گرفته شود، تنها خوشبختی حقیقی. مثل سنگ عمل کنید در مقابل تمام ریاها کر شوید و هرگاه وقتش شد به سنگ بپیوندید.
- “آخ! من آزادیام را از دست دادهام و جهنم از اینجاست که شروع میشه”
- عشق مردها مثل یه زخمه. مثل یه درد. مردها دست خودشون نیست، نمیتونن اونی رو که بیشتر از همه دوست دارن ول نکنن و نذارن برن .
- زندگی درست وقتی داره از نو برام شروع میشه که من دیگه طاقت زندگی کردن رو ندارم .
- غم و غصهی تو در برابر اون بی عدالتی که در حق بشر شده، هیچه…
اگر شما هم به رمان و کتاب علاقهمندید میتوانید بیشتر بخوانید.
یادداشتهای دیگر از زری صیدمحمدی رو اینجا دنبال کنید.
“لطفاً به این یادداشت امتیاز بدهید.”